حجتالاسلام حمید رسایی
حزب الله از جمله واژگانی است که از روزهای نخست انقلاب با نظر خاص حضرت امام(ره) وارد ادبیات سیاسی - اعتقادی کشورمان شد. از همان روز جماعت حزب اللهی به پیروی از رهبر خود شدند نیروهایی که در هر زمان و مکانی، وقتی انقلاب نیاز به پرداخت هزینه داشت، پیش قدم بودند و بی توقع. مفهوم این واژه البته در دهه اخیر در قامت دیگری و با اصطلاح اصولگرایی وارد ادبیات سیاسی کشور شد. در این سالها هم مانند دوره خمینی، مدعیان اصولگرایی کم نبودند و پیروان حقیقی آقا هر جا که پرداخت هزینه لازم بود، پیش قدم بودند و بی توقع.
اصولگرایی و اصلاح طلبی از جمله واژگانی اند که در کش و قوسهای پس از دوم خرداد 76 بر سر زبانها رایج شد. شیوخ اصلاح طلب هر چند در تعریف واژه اصلاح طلبی نتوانستند به وحدت نظز برسند، اصولگرایان اما از همان ابتدا در تعریف اصولگرایی به نقطه مشترکی رسیدند و در ظاهر چاره ای جز پایبندی به آن نداشتند.
اصولگرایی را در یک کلمه باید " تکلیف گرایی" معنا کرد. به همین دلیل هیچ اصولگرایی را نمی یابیم که برای رفتار خود پشتوانه ای با تعریف تکلیف مدارنه آماده نکرده باشد. حتی آنها که با انگیزه های سیاسی، حزبی یا شخصی وارد این میدان می شوند، رنگ تکلیف گرایانه به کار خود می دهند.
اما مهم تر از تعریف اصولگرایی، این نکته است که چه کسی برای اصولگرایان تکلیف را تعیین می کند، رای اکثریت؟ احزاب و گروه های سیاسی؟ شخصیت های اصولگرا و آنها که سابقه ای دیرینه در این میدان دارند؟ فراکسیون هایی که به این نام تشکیل شده اند؟ کدام یک؟ واقعیت این است که هیچ یک از اینها مشروعیت تعیین تکلیف برای نیروهای جریان اصولگرا را ندارند و به تعبیر دقیق تر هیچ یک از این عوامل، قدرت اقناع نیروهای اصولگرا را ندارد هر چند هر یک از آنها در جای خود از اهمیت برخوردارند. تنها عاملی که در این زمینه می تواند نقش آفرین باشد، در دوره حضور امام معصوم، شخص ایشان است و در دوره غیبت امام معصوم بر اساس مبانی و دستوراتی که از ایشان به ما رسیده، جایگاه ولایت فقیه است.
با این تعریف مشترک اما همچنان شاهدیم که جریان اصولگرایی در مواقعی به وحدت نظر نمی رسند و هر یک باز هم با استناد به همان مبنای تکلیف گرایی، مسیری را به عنوان تکلیف خود بر می گزینند! به نظر می رسد این اختلاف در برخی موضوعات امری اجتناب ناپذیر و البته در مواقعی نیز امری تعجب آور است!
واقعیت آن است که رهبری معظم انقلاب به دلیل برخی شرایط اجتماعی و یا بنا بر مصالحی که تشخیص می دهند، در مورد برخی از موضوعات جامعه اسلامی به صراحت اعلام نظر نمی کنند بلکه با بیان برخی ویژگی ها و ملاک ها، تشخیص مصداق را به پیروانشان واگذار می کنند. در این مواقع به دلیل این که هر یک از ما مصداق سخن ولی امر را چیزی می دانیم، به صورت طبیعی به اختلاف نظر می رسیم.
در مقابل اما دوراهی هایی را در برابر خود می بینیم که رهبری معظم انقلاب به دلیل فراهم بودن شرایط اجتماعی و یا بنا بر مصالحی که تشخیص می دهد، در مورد برخی از موضوعات جامعه اسلامی به صراحت اعلام نظر می کند و مشخصا مصداق یک موضوع را بیان و مسیری که باید طی شود را تعیین می کند و حتی برای تحکیم این رای، به بیان دلایل آن می پردازد. بدیهی است که در این مواقع، اقتضای اصولگرایی اطاعت بدون چون و چرا از رهبری است.
اما آیا شخصیت های جریان اصولگرایی -و نه بدنه عمومی این جریان- در برابر تمام مصادیقی که از سوی رهبری با ادبیاتی روشن و شفاف بیان شده است، همین گونه عمل کرده اند؟ سوگمندانه باید گفت نه! در دوره فتنه 88 شاهد بودیم که هر گاه از خیمه ستون انقلاب فریاد أین عمار بلند شد، برخی از همین دوستان اصولگرا گوشهای خود را گرفتند یا سکوت کردند و یا با حرفهای دوپهلو بیشتر بر آتش فتنه دمیدند! در روزهای اخیر موضوع تغییر وزیر اطلاعات و حواشی پس از آن به شکل دیگری برخی از خواص ما را در زمره خواص مردود قرار داد. با این همه در ابتدای هفته گذشته اما بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع مردم استان فارس و سپس یک روز بعد در جمع عوامل نیروی انتظامی، به صراحت تکلیف نحوه برخورد با این موضوع را برای جریان اصولگرایی مشخص کرد. رهبر انقلاب در این دو دیدار مهم ضمن بیان نقش آگاهانه رهبری در مقابله با انحرافات، به صراحت اعلام کردند که کسی نباید به دشمن بهانه بدهد، و به دلیل دلخوری از این و آن، قهر خود را به مردم نشان دهد. فرمودند که رسانه ها موظفاند به امنیت روانی جامعه آسیب نزنند. اما متاسفانه شاهدیم که برخی از دوستانمان بدون در نظر گرفتن این تدبیر حکیمانه تلاش می کنند تا آنچه خود می پندارند درست است را به کرسی بنشانند!
از یاد نبریم که شهید رجایی درباره وظیفه حزب الله هوشمندانه فرمودند:
حزبالله آنهایی هستند که گمنام، بیتوقع، بیادعا هم در میدان نبرد حاضرند و جان خودشان را تقدیم میکنند و هم در کارخانه تا پاسی از شب گذشته، تلاش میکنند، در پشت میز آن قدر کار میکنند که فرصت و ساعت به آنها سرزنش کند. حزبالله آنهایی هستند که به فرمان امام اگر لازم باشد، سکوت میکنند و اگر لازم باشد فریاد میکشند. حزبالله آنهایی هستند که آگاهانه مراقب انقلابند، پاسدار انقلابند و لیاقت دارند، انقلابی را که خودشان به وجود آوردند، خودشان حفظ کنند، حزبالله دارای سازمانی نظیر سازمانهای احزاب نیستند، حزبالله به فرمان امام، به فرمان روحانیت متعهد حرکت کردند، انقلاب کردند و پاسدار و یار انقلاب هستند. اگر بخواهیم بدانیم که حزبالله چه صیغهای است، باید کمی این روند انقلاب را از 15 خرداد 42 تا 22 بهمن57 بررسی کنیم و نیز از آن به بعد ببینیم که حزبالله نه تنها توقعی از انقلاب ندارد، بلکه هنوز هم خودش را بدهکار به انقلاب میداند، هنوز هم وقتی به جبهه میرود، از شنیدن نام امام، تمام وجودش به لرزه در میآید. درست است! بعضیها وقتی نیروی شگرف حزبالله را دیدند، شروع کردند به مارک زدن و بدنام کردن. اگر چهار نفر را یکی دیدند که با شعارهای نامتناسب و منحرف فریاد میکنند، آنها را حزبالله نامیدند و به عنوان چماقدار آنها را معرفی کردند. من و همه ملت ما که حزبالله را میشناسند، از آنهایی که حزبالله را چماقدار معرفی کرد گلهای نداریم برای این که به عقیده ما، آنها حزبالله را نشناختند، آنها الله را هم نشناختند تا حزبالله را بشناسند.
پس دوست حزب اللهی من، اگر خواص مردود را دیدی که نتوانستند به درستی وظیفه خود را در بزنگاه های حساس تحلیل کنند، تو این چنین نباش و از یاد نبر که همیشه وظیفه حزب الله فریاد کشیدن نیست بلکه گاهی سکوت و خون دل خوردن هم وظیفه ماست همانطور که شهید رجایی گفت : حزبالله آنهایی هستند که به فرمان امام خود اگر لازم باشد، سکوت میکنند و اگر لازم باشد فریاد میکشند و امروز ظاهرا وظیفه ما خون دل خوردن است مانند آقا...